ندیدم آینهای چون لباسخاکیها |
همان قبیله که بودند غرقِ پاکیها |
به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن |
شده ست حاصل آنها ز سینه چاکیها |
دلیل غربتشان، اهلِ خاک بودنِ ماست |
نه بی مزار شدنها، نه بی پلاکیها |
به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : |
" زمین چقدر حقیر است، آی خاکیها !" |