همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی! به کسی جمال خود را ننموده ای ولیکن همه جا به هر زبانی، بود از تو گفتگویی! اللهم عجل لولیک الفرج
*وبلاگ دانشجویان شاهد و ایثارگر
*دفتر کل اموردانشجویان شاهدوایثارگر
*پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
* بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
*گنجینه هاتف
*شهید آوینی
این آخرین لبخند توست
آیا این آخرین لبخند توستکه پشت سیب سرخ گم می شود؟یامرگ را به بازی دیگریباز خوانده ایگم خواهم شددر دنیای کوچک تنهاییبی دستهایت به شهادت خورشید گرم بی نگاهتبه گواه شب پر ستاره.از جاودانگیت چه به خاطره دارم؟جز لبخندیکه سنگ ها را در مسیر چشمه ها می غلطاندو مرا در آخرین آرزویمبستری می کرد تا شفا دهدهرگاهاز خویشتن می گریختمدر می گشودیوپناهم می دادی از وحشت بودنآنگاه برای آرامش مردگان رستخیز در روح من از سکوتنغمه ای اثیری می سرودی،حماسه ای که قهرمان گم شده اش من بودموعصیان را به عشق رام می کردیتا سکینه پریشانی باشد.مرغ حقیقت بر شانه های تو لانه داشتو سخن نمی گفتی مگر آنکه ققنوسی ازگلویت عزم پرواز کندنفست؛ از گیسوان جنگل وحشی غبار می زودودآهوان؛در رویای شنیدن ترانه ای گرمبا لحن تو به خواب می رفتندطوفان را می شکستیتا پرندگان در لانه های کوچکشان بیارامند.بهار می آمدو زمستان می رفت،در سنگر تو اما فصلی نمی گذاشت مگر به نام آزادی.صخره های سترگ نرم تر از دست های تو بودندبرای حفظ جان یک عروسک در جنگ.چقدر حیرت و تمشک و مه در مسیر نگاهت بود!مرا،به کودکی روح خسته ام ببخشکه جز نوازش دستتآرزویی نداشتم.راهی؛که ترا می شناختاز میان بوته های سبزوگل های ریز بنفش به آسمان پیوست....زدپای آخرتزادگاه چشمه ای شدکه پروانه ها از آن آب بنوشند
شاعر / نویسنده : نادر پناه زادهمنبع: کتاب ... و این است راز ماندگاری/ مجموعه منتخب اولین و دومین جشنواره ی شعر صدف زخمی/ استان زنجان/ نشر دانش